لندن، سال 1897. وقتي خفاشي، اسباب بازي سازي به نام «فيلورشام» را مي ربايد، دختر پريشان خاطر او، «آليويا»، تصميم مي گيرد از «کارآگاه بازيل» معروف کمک بگيرد...
در پاریس، فرانسه در سال 1910 زنی دارای یک گربهٔ مادر و چندین بچه گربه می باشد که در بهترین شرایط زندگی می کنند. وی علاوه بر این گربه ها خدمتکاری به نام ادگار نیز دارد و این اشخاص تنها کسانی می باشند که همراه وی هستند، وی با فراخواندن وکیلش و تنظیم وصیعت نامه اش مبنی بر اعطای کل اموالش پس از مرگ به گربه ها و متوجه شدن این موضوع از سوی ادگار باعث می شود که ادگار به فکر نابودی گربه ها بیفتد و آنان را در شبی می دزد و به مکان دوردستی در بیرون از شهر می برد. این گربه ها پس از این درصدد بازگشت به پاریس و خانهٔ صاحبشان بر می آیند و در راه با گربهٔ نری به نام اومالی آشنا می شوند و با کمک او...